MOON IS SHINING

متن مرتبط با «moon is shining» در سایت MOON IS SHINING نوشته شده است

یادم نیست...

  • اسم من چیست؟خدایا چه کنم یادم نیست! امشب آماده شدم تا چه کنم؟یادم نیست! من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم پاشدم آمدم اینجا چه کنم؟یادم نیست! من چرا از تو بریدم؟ و چرا برگشتم؟ و بنا شد که دلم را چه کنم؟ یادم نیست! من نشانی دل در به درم را... زیبا از تو پرسیده ام اما چه کنم؟ یادم نیست! این نوشته غزل کیست که من می خوانم؟ اسم او چیست؟ خدایا چه کنم یادم نیست! هادی حسنی ,هادی حسنی,غزل معاصر,Moon is shining ...ادامه مطلب

  • دل خوشم با غزلی تازه

  • دل خوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست قانعم بیشتر از این که بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافیست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه  برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست محمد علی بهمنی ,محمدعلی بهمنی,غزل های معاصر,بهترین غزل های معاصر,the moon is shining ...ادامه مطلب

  • گاهی...

  • ,moon is shining ...ادامه مطلب

  • فهمیدن این درد شدیدا سخت است

  • گاهی به خدا نفس کشیدن سخت است یعنی نفسی تو را ندیدن سخت است با زور مسکن قوی خوابیدن با دلهره از خواب پریدن سخت است بعد از تو خدا شبیه تو خلق نکرد یعنی که شبیه ات آفریدن سخت است هر روز سر کوچه نشستن تا شب از فاصله های دور دیدن سخت است حقا که تو سهم من نبودی حالا فهمیدن این درد شدیدا سخت است باشد تو برو زندگیت شاد ولی بی تو به خدا نفس کشیدن سخت است بهناز جعفری ,بهناز جعفری.the moon is shining. ...ادامه مطلب

  • حوصله ی شرح قصه نیست...

  • بی لشکریم ، حوصله ی شرح قصه نیست فرمانبریم ، حوصله ی شرح قصه نیست   با پرچم سفید به پیکار می رویم ما کمتریم ، حوصله ی شرح قصه نیست   فریاد می زنند ببینید و بشنوید کور و کریم ، حوصله ی شرح قصه نیست   تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو بازیگریم ، حوصله ی شرح قصه نیست   آیینه ها به دیدن هم خو گرفته اند یکدیگریم ، حوصله ی شرح قصه نیست   همچون انار خون دل از خویش می خوریم غم پروریم ، حوصله ی شرح قصه نیست   آیا به راز گوشه ی چشم سیاه دوست پی می بریم ؟ حوصله ی شرح قصه نیست    فاضل نظری ,حوصله شرح قصه نیست,فاضل نظری,moon is shining, ...ادامه مطلب

  • خوب من...

  • با همـــه بی ســــرو سامانــیم باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویـــران شدنی آنی ام آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی عاشـــق آن لحظه ی توفانیم دل خوش گرمای کسی نیستم آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم آمــــده ام باعطـــش سال ها تا تو کمی عشــــق بنوشانیم ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام خوب ترین حادثه می دانم ات خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟ حرف بـــزن ابِر مرا باز کن دیـــر زمانیست که بارانی ام حرف بزن حرف بزن سال هاست تشنه یک صحبت طولانی ام....   ها ... به کجا می کشیم خوب من؟  ها ... نکشانی به پشیمانی ام  محمدعلی بهمنی     ,محمدعلی بهمنی,غزل های معاصر,بهترین غزل های معاصر,the moon is shining ...ادامه مطلب

  • حرفش را نزن...

  • رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن فرامرز عرب عامری   ,فرامرز عرب عامری,عشق,عاشق,the moon is shining ...ادامه مطلب

  • آن روزها

  • آن روزها...  آن روزها زمین سترون ثمر نداشت یک تل خاک بود و جز این مختصر نداشت آدم هنوز داخل بازنده ها نبود حوا هواي وسوسه بازي به سر نداشت نمرود ادعاي خدايي نكرده بود زرتشت از تقدس آتش خبر نداشت مريم هنوز باكره و نيل بي خراش موسي عصاي معجزه، عيسي پدر نداشت ***** وقتي خدا سرودِ ازل را ترانه كرد غير از غزل به قالب ديگر نظر نداشت هر روز كارِ شعرِ شدن را ادامه داد دست از سر تخيل و تصوير برنداشت وقتي تمام دفتر خود را سياه كرد برگي سپيد جز دل پاك بشر نداشت استاد بيت آخر خود را كه مي نوشت غير از سه حرف اسم خودش بيشتر نداشت ***** او عشق، خط سوم خود را تمام كرد آن خط سومي كه به جز دردسر نداشت سحري كه در نظاره ليلي نهفته بود اي كاش بر اراده ي مجنون اثر نداشت دستي كه طرح چهره ي يوسف كشيده بود انگار از وجود زليخا خبر نداشت صالح سجادی   ,صالح سجادی,یوسف,زلیخا,لیلی,مجنون,آدم,حوا,The moon is shining ...ادامه مطلب

  • نفرین نکن

  • نفرین نکن که...     وقتی که حالت از غم دنیا گرفته است حال من و تمام غزلها گرفته است   دلشوره های خود بخود چند روز پیش حالا چقدر یکشبه معنا گرفته است بعد از تو جای آنهمه تاب و تب مرا مشتی چرا و باید و اما گرفته است این سرنوشت غمزده تاوان عشق را روزی هزار مرتبه از ما گرفته است حتی خدا نخواست ببیند در این جهان کار دو عاشق اینهمه بالا گرفته است یک لحظه چشم بستم و دیدم کسی برام تصمیم گریه آور کبری گرفته است حالا منم و میز و دو فنجان قهوه و... مردی که روی صندلی ات جا گرفته است حرفی نمی زنم نکند برملا شود بغضی که توی حنجره ام پا گرفته است دارد به عمق فاجعه پی میبرد دلم نفرین نکن که آه تو من را گرفته است! زهرا شعباني       ,زهرا شعبانی,نفرین,قهوه,عشق,غزل, معاصر,the moon is shining ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها