من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک از در آمیختن آمیختن شادی و غم دلتنگم خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم ای نبخشوده گناه پدرم آدم را به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم نشد از یاد برم خاطره دوری را بازهرچند رسیدیم به هم !دلتنگم فاضل نظری ,دلتنگ, زمین ,خوف, رجا ,خدا ,فاضل نظری, moon ...ادامه مطلب